نگاهى به چهرهء جوان کرد،دید رنگش زرد شده، چشمهایش در کاسهء سر فرو رفته،اندامش باریک و لاغر شده است.از او پرسید: «در چه حالى؟». -در حال یقینم یا رسول اللََّه!. -هر یقینى آثارى دارد که حقیقت آن را نشان مىدهد،علامت و اثر یقین تو چیست؟. -یقین من همان است که مرا قرین درد قرار داده،در شبها خواب را از چشم من گرفته است و روزها را من با تشنگى به پایان مىرسانم.دیگر از تمام دنیا و مافیها روگردانده و به آن سوى دیگر رو کردهام.مثل این است که عرش پروردگار را در موقف حساب و همچنین حشر جمیع خلائق را مىبینم.مثل این است که بهشتیان را در نعیم و دوزخیان را در عذاب الیم مشاهده مىکنم.مثل این است که صداى لهیب آتش جهنم همین الآن در گوشم طنین انداخته است.
رسول اکرم رو به مردم کرد و فرمود: «این بندهاى است که خداوند قلب او را به نور ایمان روشن کرده است.». بعد رو به آن جوان کرد و فرمود:«این حالت نیکو را براى خود نگهدار.»جوان عرض کرد:«یا رسول اللََّه!دعا کن خداوند جهاد و شهادت در راه حق را نصیبم فرماید.». رسول اکرم دعا کرد.طولى نکشید که جهادى پیش آمد و آن جوان در آن جهاد شرکت کرد.دهمین نفرى که در آن جنگ شهید شد همان جوان بود
نظرات شما عزیزان: